معنی محصول کاشته شده

فرهنگ عمید

کاشته

درختی که بر زمین نشانده شده،
تخمی‌ که زیر خاک کرده شده،

فرهنگ معین

کاشته

(تِ) (ص مف.) زراعت شده، نشانده.


محصول

حاصل شده، به دست آمده، حاصل زراعت و مانند آن. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]

لغت نامه دهخدا

کاشته

کاشته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) زراعت شده. (ناظم الاطباء). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. (ناظم الاطباء). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || (اِ) تخم و بذر. (ناظم الاطباء).


محصول

محصول. [م َ] (ع ص، اِ) حاصل شده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). گردآمده. (ناظم الاطباء). نتیجه. حاصل: محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 211).
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم.
حافظ.
|| نفع. سود. (ناظم الاطباء). درآمد. بهره ٔ به دست کرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || غله و مجموع آنچه از چیزی حاصل شده و به دست آید. آنچه از راه کشاورزی و باغداری حاصل شود. درود حاصل. خرمن. توده. (ناظم الاطباء). خرمن.

فرهنگ فارسی هوشیار

کاشته

(اسم) زراعت شده فلاحت شده مزروع.


محصول

حاصل شده، نتیجه، گرد آمده

مترادف و متضاد زبان فارسی

کاشته

کشت، کشته، مزروع، غرس، نشانده

فارسی به عربی

محصول

حصاد، محصول، محصول العنب، منتج، ناتج

عربی به فارسی

محصول

محصول , چیدن , گیسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چینه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزانی داشتن , بازده , حاصل , تسلیم کردن یا شدن

فرهنگ فارسی آزاد

محصول

مَحصُول، حاصل شده، حاصل، اصل و آنچه که باقی ماند، (بعد از رفتن ما سوایش)... در فارسی بیشتر به معانی: آنچه که از زراعت بدست آید، آنچه که عاید شود، سود، فایده و نتیجه مصطلح است،

فارسی به ترکی

معادل ابجد

محصول کاشته شده

1209

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری